- جمعه ۴ آبان ۹۷
- ۰۱:۰۱
چقدر این روزا همه چی قاطی شده نه؟
سفر تو، نبودن من، جدایی بهار و امیر، بارداری ژیلا، پیدا شدن سیگار تو کلاس، خوب کار نکردن پکیج خونه، یاد خاطرات گذشته، دی ماه نحس ۹۲، شکستنم.
چقدر اینروزا یاد گذشته میکنم. میدونم درست نیست بحث کردنش اما اگه اون تصادف لعنتی نبود الان همه چی یه جور دیگه بود.
دوشنبه برای مدت زیادی رفتی سفر و من بازهم نتونستم درست حسابی ببینمت. چند وقته درست حسابی همدیگه رو ندیدیم؟هوم؟
خیلی وقته دیدارهامون یک ساعته شده. خیلی وقته باهم قدم نزدیم، همش تو ماشین همدیگه رو دیدیم و تمام. خیلی وقته خرید نرفتیم باهم. خیلی وقته یه روز کامل رو باهم سپری نکردیم. خیلی وقته کسی ما دوتا رو باهم نمیبینه. چقدر خیلی وقت های ما زیاد شده نه؟
بیشتر هم میشه... سفرت خیلی زود رقم خورد. حس تنهایی عجیبی دارم. حتی خودتم امروز تو ویدیوکال فهمیدی. گفتی چرا غم داری تو چشات... یعنی نمیدونی با اینکه دو روز از سفر لعنتیت گذشته ولی من پژمرده شدم. میگی بی تابی من داغونت میکنه پس چرا رفتی سفر؟؟؟ با اینکه زیاد همدیگه رو نمیدیدم ولی خب اقلا در دسترس بودیم هر لحظه که اراده میکردیم میشد ببینیم هم رو ولی الان چی؟ الان نمیرسم بهت. خیلی دوری و فقط از پشت صفحه مانیتور میشه ببینمت.
امروز دوره IBSE داشتیم. دوره خیلی خوبی بود.
تو راه برگشت یه سر به ژیلا زدم. گفت سه ماهه بارداره :) و خبر بدش هم جدایی بهار و امیر بود. خیلی یهویی شد جداییشون.
چهارشنبه تو کلاس سیگار پیدا کردم. هرچند بچه ها قسم خوردن که مال اونا نیست و متعلق به شیفت متوسطه اول هست؛ ولی خب حالم گرفته شد و واقعا برای خودم و نسل بعد خودم ناراحت شدم.
پک خونه خوب کار نمیکنه و سرده. حالا قراره بابا بگه بیان درست کنن. هوا سرد شده. اونجا هم سرده و من مطمئن نشدم که تو چمدونت لباس گرم به اندازه کافی هست یا نه. لعنت بهت با این سفر رفتنت اخه :)
فردا هم دوره دارم. نهار هم مهمون همکارم هستم. شب باید امتحان طرح کنم دوتا. هم برا یکشنبه و هم برا شنبه.
هیچوقت تا این حد با جزییات ننوشتم هااااا
بسه چرت و پرت گفتن
شبت بخیر جناب "ح"