- دوشنبه ۲۳ بهمن ۹۶
- ۲۳:۴۶
چیزی نمونده به 4 اسفند
هر روز استرسم بیشتر میشه
یه هفته س که نتونستم اصلا درس بخونم. رقیبام دارن مث چی میخونن و من همش پی وقت تلف کردنم.
خیلی از دست خودم شاکیم...
هیچ کاریم مث آدما نیست
اون از موضوع پایان نامه م که بی نهایت سخته و خودمو صرفا به خاطر یه علاقه خرکی به یه موضوع دارم عذاب میدم... یکی نیست بگه آخه دختر تو که از روز اول میدونستی هیچ منبع فارسی درباره متغیر اصلیت وجود نداره و میدونستی چقدر این موضوع سخته و تو کل دنیا کم کار شده، چرا چرا چرا خودتو بدبخت کردی؟؟؟؟ اون موقع میگفتم خب من تو دکتری هم همین فیلد رو ادامه میدم و صرفا تو این مملکت به نام خودم ثبتش میکنم تا هرجا بخوان درباره ش پژوهشی انجام بدن به خودم رجوع کنن مث همون دانشجوی دکتری که به خاطر معرفی استاد راهنمام زنگ زده بود بهم و من تن تن تو دلم قند آب میکردن و دل به نشاط شده بودم که از این به بعدم همینطور میشه... ولی زهی خیال باطل... باید اون موقع این سختیا رو هم در نظر میگرفتم.
یا همین دکتری
کسی نبود بگه آخه دختر یه کم به خودت استراحت بده... اینهمه خوندی که چی بشه... چه فایده داره الان که نمیخونی چه فایده داره؟؟؟؟؟ واقعا هر چی خوندم بی فایده ست چون الان کم آوردم... دارم نا امید میشم.
انرژی ندارم...
حس میکنم باید با فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه تهران یا تربیت مدرس خداحافظی کنم...اصلا کلا باید امسال ببوسم بذارم کنار...
خدایا چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الان چه وقته خالی شدن باطریم بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هاااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟
میخوام هفته بعد مرخصی بگیرم و نرم مدرسه... اقلا بتونم خلاصه هام رو مرور کنم و بتونم یه دور دیگه کنکورا رو تست بزنم...یکم استعداد تحصیلی کار کنم و... .
این وسط درس پژوهی هم خودش بدبختیی شده هاااا... نونم نبود آبم نبود آخه با درس پژوهی چیکار داشتم؟؟؟؟؟؟ خدا بگم چیکارت کنه خانم آ.ص (مدیر مدرسه) که گفتی الا و بلا باید همه شرکت کنن...
پ.ن: فکر کنم کم کم دارم چرت و پرت میگم... دیوونه شدم بخدااااا
11 روز مونده به روز موعود.... :((((((((((((((((((((((((((((